پیام تسلیت مقام معظم دهبری در پی وفات آیت الله منتظری

متن پیام به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم   
اطلاع یافتیم که فقیه بزرگوار آیت الله آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری رحمۀ الله علیه دارفانی را وداع گفته و به سرای باقی شتافته اند. ایشان فقیهی متبحّر و استادی برجسته بودند و شاگردان زیادی از ایشان بهره بردند. دورانی طولانی از زندگی آن مرحوم در خدمت نهضت امام راحل عظیم الشأن گذشت و ایشان مجاهدات زیادی انجام داده و سختی های زیادی در این راه تحمل کردند. در اواخر دوران حیات مبارک امام راحل امتحانی دشوار و خطیر، پیش آمد که از خداوند متعال میخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند  و ابتلائات دنیوی را کفاره ی آن قرار دهد. اینجانب درگذشت ایشان را به همه ی بازماندگان بویژه همسر مکرّمه و فرزندان محترم آن مرحوم تسلیت میگویم و رحمت و مغفرت الهی را برای وی مسألت میکنم.
سیّد علی خامنه ای
29/ آذر/ 1388

16 آذر شكستي ديگر براي سبزها در دانشگاه فردوسي

16 آذر امسال همچنان كه پيش بيني مي شد، در دانشگاه فردوسي مشهد با التهاباتي همراه بود.

انجمن اسلامي دانشكده علوم اداري دانشگاه فردوسي با برگزاري برنامه "تريبون آزاد" جرقه ي التهابات را زد. قابل پيش بيني بود كه در فضاي تريبون آزاد بحث منطقي چندان معنايي ندارد و در فضاي احساسي ايجاد شده در سالن، احساسات بر منطق غالب خواهد بود؛ و چنين هم شد.

دوستان سبز ما تلاش كردند فضا را هرچه بيشتر احساسي كنند تا پس از اتمام جلسه از اين جو براي برپايي تجمع استفاده كنند. برنامه را نيم ساعت (يا 20 دقيقه) زودتر از اعلام رسمي به پايان رساندند در حالي كه هنوز بسياري از دوستان ما كه اسم نوشته بودند پشت تريبون نرفته بودند!

البته در اين بين صحبتهاي برخي از دوستان ما نيز بر احساسي شدن جو مي افزود ... منطقي صحبت كردن در چنان فضايي واقعا كار مشكلي ست.

دوستان سبز"زنده باد مخالف من" را هم در جلسه به خوبي به نمايش گذاشتند! با "هو" كردن و يا X(اسم يكي از دوستان) برو گم شو! بخوبي ماهيت خود را نشان دادند. جالب اينجاست كه يكي از دوستان سبز پشت تريبون رفت و گفت فلان انديشمند گفته "من حاضرم جانم را بدهم تا مخالفم حرفش را بزند" و ما ديديم عمل به اين سخن را در اين جلسه!

پس از اتمام جلسه جمعيت كمي از دوستان سبز در بيرون آمفي تئاتر جمع شده بود. احتمال راهپيمايي بسيار كم بود اما متاسفانه اشتباه مسئولين باعث مشكلاتي گرديد. مسئولين دانشگاه با تهديد سبزها باعث مصمم شدن آنها در راهپيمايي تا در شمالي دانشگاه شد. در اين هنگام جمعيت دانشجويان ارزشي چون برنامه اي براي تجمع نداشتند پراكنده شدند. سبزها تا در شمالي حركت كردند.

در اين هنگام تجمع دانشجويان ارزشي كم بود اما بعد از حدود 20 دقيقه دوستان ما جمع شدند و تجمعي شكل گرفت. جمعيت ما به سمت سبزها كه اكنون جلوي دانشكده الهيات بودند حركت كرد. التهاب بسيار بالا بود و دوستان (در دو طرف) به سختي جمعيت ها را كنترل مي كردند. 

سبزها با پرتاب ريزه چوبهاي خشكيده درختان به سمت جمعيت ما و به سمت پوستر هايي كه بالاي سر برده بوديم و با توهين هايي كه مي كردند سعي در بيشتر ملتهب كردن فضا و احيانا زد و خورد و... و در نهايت پيراهن عثمان داشتند. حتي من به چشم ديدم كه دو تن از خواهران سبز به جمعيت ما حمله كردند... اولي به سمت يكي از دوستان رفت تا عكس مقام معظم رهبري را از دست او بكشد (كه موفق نشد) و دومي هم به دنبال او...

در جايي ديگر يكي از سبزها پرچم ايران كه بدست دوستان ما در اهتزاز بود گرفت و كشيد طوري كه چوب از پرچم خارج شد... اما با اين وجود باز دوستان ما بخوبي جمعيت را كنترل كردند.

ترس و بزدلي سبزها براي من خيلي جالب بود. با اينكه اينبار جمعيت ما از آنها بيشتر نبود (و شايد كمتر هم بود) باز آنها ترس داشتند، وقتي جمعيت ما جلو مي رفت عقب مي رفتند. در قسمتي كه من بخاطر فشار شديد جمعيت بين سبزها قرار گرفته بودم شنيدم كه يكي از دوستان سبز به دوست خود ميگفت "چقدر بسيجي ها زيادند؟!".

در اوج التهاب بود كه هنگام نماز مغرب شد. دانشجويان ارزشي تصميم گرفتند به تجمع خاتمه دهند و نماز را اقامه كنند. لحظه ي زيبايي بود وقتي دانشجويان ارزشي همصدا اذان ميگفتند. قرار بود در همان مكان نماز برپا شود اما چون تجمع مقابل صحنه را ترك كرد ما هم نماز را در نمازخانه اقامه كرديم.

پس از نماز ما مقابل در شمالي تجمع كرديم و سپس تا سالن 22 بهمن دانشگاه فردوسي راهپيمايي كرديم و در جشن غدير حاضر شديم.

متاسفانه من نتوانستم عكس يا فيلم با كيفيتي تهيه كنم اما انشاالله اگر دوستان داشتند سعي ميكنم روي وب قرار دهم