نقطه كانوني جنگ نرم

در اين مقاله به اين مسئله خواهيم پرداخت كه دشمنان انقلاب اسلامي با چه روندي در پي آنند تا نهاد دانشگاه را كه قلب تپنده توليد علم و همچنين كانون توجه به مسائل سياسي در كشور است، از بطن جامعه اسلامي جدا نمايند. طبيعي است در جامعه اي كه ماهيت اسلامي را نه تنها در عنوان خود بلكه در كالبد خود احساس مي كند، دانشگاه بايستي محل ظهور و بروز مطالبات ملت در راستاي اسلام باشد. آنچه از فرمايشات حضرت امام خميني(ره) بر مي آيد تأكيد بر اين نكته است كه اصلاح امور كشور جز با اصلاح دانشگاه ها امكان پذير نيست و همچنان كه مقام معظم رهبري (مدظله العالي) نيز بارها تأكيد كرده اند، نقطه اصلي و قابل توجهي كه انقلاب اسلامي بدان منجر شده است، تقويت روحيه خودباوري و توانستن است. بدين ترتيب واضح است كه دشمنان انقلاب اسلامي، قلب تپنده اين خودباوري و ايمان به توانستن را كه همانا دانشگاه است، مورد هجوم قرار دهند. استكبار جهاني و سردمداران نظام سرمايه داري به درستي فهميده اند كه جهت تسخير جهان اسلام و كنار زدن اسلام از عرصه زندگي اجتماعي مسلمانان، بايستي دانشگاه ها را هدف قرار دهند. در واقع نهاد دانشگاه حياتي ترين و مهمترين نقطه هدف دشمن در جنگ نرم عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران است.
دشمنان انقلاب اسلامي پس از آزمودن جنگ سخت عليه انقلاب اسلامي، به اين نتيجه رسيدندكه ديگر قدرت سخت توانايي مقابله با اين ملت مقاوم را ندارد. بنابراين پس از پايان جنگ تحميلي استفاده از قدرت نرم به شكل تهاجم فرهنگي- كه مكررا مورد هشدار مقام معظم رهبري به مسئولان نيز بود- در برنامه آن ها قرارگرفت. اگر بخواهيم تعريفي ساده از جنگ نرم داشته باشيم، بايد اشاره كنيم كه جنگ نرم منبعي از قدرت است كه در جهت تلاش براي تغيير افكار ملتي به سمت منافع خود صورت مي گيرد. به گونه اي كه اين ملت نه تنها از اين تغيير فضاي ذهني، احساس ناراحتي نكند بلكه همراه با احساس رضايت و بدون توسل به زور و خشونت تسليم كشور مهاجم شود.
حال اين سؤال پيش مي آيد كه دشمن چگونه و طي چه فرآيندي، جنگ نرم خود را در دانشگاه ها پيگيري مي كند؟ و نحوه استفاده دشمن از قدرت نرم، در دانشگاه ها جهت جدايي دانشگاه و دانشجو از انقلاب اسلامي چگونه است؟
الف) به نظر مي رسد دشمن با استفاده از پياده نظام خود در دانشگاه ها طي مراحل زيرزمينه جداسازي دانشگاه و دانشجو را از انقلاب اسلامي فراهم مي كند:
1- تقدس زدايي از نظام جمهوري اسلامي
اين تقدس زدايي صرفاً در جهت حمله به نظام نيست بلكه حمله به تفكر همراهي دين و سياست را شامل مي شود. در اين راستا، دشمن تلاش مي كند ذات حكومت را امري زميني، مادي و غيرديني نشان دهد. در دين مبين اسلام، حكومت امري الهي است و تنها خداوند متعال است كه حق حاكميت بر انسان را دارد. اسلام درپي آن است كه با تشكيل حكومت اسلامي زمينه هاي اجراي احكام و فرامين الهي را فراهم سازد. و همانطور كه حضرت امام خميني(ره) نيز بارها تأكيد فرموده اند، امر حكومت از احكام اوليه و قطعي اسلام است. در واقع در حكومت اسلامي علاوه بر اين كه مسلمانان به حقوق مادي خود مي رسند، حقوق معنوي آن ها كه با اجراي فرامين الهي برپا مي شود نيز مورد تأكيد و توجه قرار مي گيرد. همچنين دين مبين اسلام ديني اجتماعي است. اين موضوع به قدري روشن و غيرقابل انكار است كه حتي از سوي به اصطلاح روشنفكران سكولار نيز بدان اذعان شده است. بنابراين غيراجتماعي نشان دادن اسلام كه به تبع آن غيرسياسي هم جلوه داده مي شود نه تنها تطابقي با واقعيت ندارد بلكه نشانگر استيصال دشمنان اسلام است.
2- حمله به ولايت فقيه
براي درك اين موضوع، كافي است نگاهي كوتاه به موضع گيري هاي رسانه هاي بيگانه و معاند شود. درواقع آن ها دريافته اند كه مغز متفكر و قلب تپنده جمهوري اسلامي، ولايت فقيه است. ولايت فقيه، ركن اساسي نظريه سياسي حضرت امام خميني(ره) مي باشد. اگر به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران هم توجه شود، كاملا آشكار خواهد بود كه ولايت فقيه اساسي ترين محور آن است. در اصل، نظريه سياسي شيعه بدون ولايت فقيه بي معني است و همين طور حكومت اسلامي كه امروزه به شكل جمهوري اسلامي تحقق يافته و نقطه اتكاي مظلومان و مستضعفان جهان است، بدون ولايت فقيه بي معني و تهي از اسلام خواهد بود. بنابراين حمله دشمنان به اين ركن اساسي كشور و نظام قابل پيش بيني است. تجلي اين موضوع در سخن گوهربار حضرت امام خميني(ره) نمايان است كه «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به مملكت شما نرسد.»
3- شبهه افكني
دشمنان دريافته اند كه اگر بتوانند شبهاتي را در افكار خيل عظيم دانشجويان ايجاد كنند، آنگاه خواهند توانست ساير اهداف خود در دانشگاه ها را تأمين كنند. اين موضوع را از سه جنبه مي توان مورد توجه قرار داد: موضوعات مورد شبهه، افرادي كه شبهات را مطرح مي كنند و نحوه برخورد دانشجويان با اين شبهات.
موضوعاتي كه مورد شبهه قرار مي گيرند بيش از آن كه سياسي باشند، ديني هستند. هر چند برخي موضوعات سياسي اوايل انقلاب اسلامي و حتي دفاع مقدس را شامل مي شوند. اين شبهات در موضوعات ديني به شدت دنبال مي شود و دشمن با شبهه افكني در مسائل اعتقادي به دنبال زمينه سازي براي مقابله در عرصه سياسي است، چرا كه اولين قدم براي پيروزي در عرصه سياسي با موفقيت در سست كردن اعتقاد جوانان در عرصه دين و دينداري برداشته خواهد شد.
نكته مهم اين است كه اين شبهه افكني ها توسط افرادي به ظاهر آگاه در مورد مسائل ديني صورت مي پذيرد. اين افراد يا شامل اساتيدي هستند كه در رشته هاي دانشگاهي مرتبط با علوم اسلامي تحصيل كرده اند و يا افرادي كه سابقه حضور در حوزه هاي علميه را دارند. نمونه هاي بسياري در اين باره وجود دارد ازجمله سخنراني هاي برخي افراد در دانشگاه ها براي ايجاد ترديد در زمينه معصوميت ائمه (عليهم السلام).
شبهه افكني توسط افراد به ظاهر آگاه باعث مي شود كه دانشجويان در برخورد با شبهات موضع انفعالي به خود گرفته و درپي تحقيق درباره شبهات مطرح شده و پاسخ به آن ها برنيايند. همانطور كه شهيد مطهري نيز در كتب خود تصريح نموده اند، شك در موضوعات ديني به ويژه در ايام جواني طبيعي است اما در شك ماندن و عدم عبور از اين مرحله اشتباهي هولناك خواهد بود. بايد توجه كرد كه دشمن با فهم اين موضوع، سعي در القاي فرهنگ و افكار خود با سوءاستفاده از احساسات پاك و روح حق پذير جوانان دارد.
ب) پس از طي اين سه مرحله، طبيعي است كه دانشجويان، ديگر آن اعتقاد راسخ را به اسلام، نظام و ادامه راه پرافتخار امام و شهيدان انقلاب اسلامي نخواهند داشت. اينجا است كه دشمن اذهان دانشجويان را همچون زمين تازه اي مي يابد كه مي تواند هرچه مي خواهد در آن كاشته و محصول موردنظر را با پشتيباني رسانه هاي جمعي خود از آن برداشت نمايد. در اين جا است كه دشمن خواهد توانست- درصورت غفلت دانشگاهيان بصير و متعهد- با سلب توانايي تفكر صحيح، زمينه نااميدي دانشجويان را از اسلام و نظام جمهوري اسلامي فراهم سازد و به اين ترتيب اعتماد به نفس و اعتقاد به استقلال وپيشرفت با اتكا به توانايي خود، از آن ها سلب خواهد شد. بنابراين از اين مرحله به بعد دانشجويان به سمت سكولاريسم و تلاش در جهت سكولاريزاسيون كشور سوق داده خواهند شد. در اين زمينه دشمن به صورت زير عمل مي كند:
سكولاريزاسيون: پس از جداسازي دانشجو از تعاليم اسلامي، زمينه جدايي دين از سياست پديد مي آيد. چراكه دانشجو به اين نتيجه مي رسد- دانشجو را با فرآيند پيش گفته به اين نتيجه مي رسانند- كه تعاليم اسلامي به روز نيست و با توجه به شبهاتي كه برايش پيش آمده است، اسلام را عقب مانده مي انگارد. دانشجويي كه از اسلام جدا شده اند به سمت سكولاريسم به عنوان يك مدينه فاضله دروغين هدايت مي شود. وي دين را به عرصه زندگي خصوصي مي راند و تلاش مي كند سياستي غيرديني را مورد توجه قرار دهد. ديگر اين جمله شهيد مدرس كه سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ما، به وي جهت نمي دهد. آشكار است كه در چنين شرايطي وي به هيچ وجه حكومت ديني را برنمي تابد بلكه به نفي ارزش هاي ديني هم مي پردازد. اگر با ظرافت نگريسته شود، ريشه هاي مسائلي همچون بدحجابي يا روابط خارج از شرع و عرف دختر و پسر در دانشگاه ها هم در اين فرآيند مشاهده خواهد شد. بنابراين از اين پس دانشجو به دنبال جايگزيني براي حكومت ديني مي گردد كه در پس سكولاريسم به عنوان بستر چنان حكومتي، به تبع طرز تفكر دانشجو سه شاخه عمده زير را دربرمي گيرد:
1- ليبراليسم: در اين ديدگاه دانشجويان خواستار آزادي يا به تعبير بهتر اباحه گري مي شوند. اين خواسته با توجه به مقاصد دانشجويان از دو حالت خارج نيست: ليبراليسم به مثابه ايدئولوژي و ليبراليسم به عنوان بهانه.
برخي دانشجويان به واقع هواخواه ليبراليسم به عنوان يك ايدئولوژي و همچنين شكل دموكراتيك حكومت به سبك غربي هستند كه متضمن مواردي نظير پلوراليسم به طور عام و پلوراليسم ديني به طور اخص آن است. اين گروه ضمن حمله به جمهوري اسلامي، تلاش مي كنند تفكرات فيلسوفان ليبرال را اشاعه دهند و با تأكيد بر حقوق بشر غربي و زير سؤال بردن احكام اساسي اسلام همچون قصاص كه قرآن كريم آن را مايه حيات مي داند، زمينه انحراف ساير دانشجويان را فراهم مي سازند. نكته اصلي اينجاست كه نظرات اين دانشجويان در موردكشورهاي غربي و به ويژه آمريكا، باتوجه به تجربه شخصي شكل نگرفته است بلكه تبليغات رسانه هاي آنان و مدينه فاضله اي كه از كشورهاي خود براي ديگر كشورهاي جهان ساخته اند، موجب شكل گيري تصور دانشجويان ليبرال در مورد دموكراسي كشورهاي غربي شده است. بنابراين چنين ديدي قطعا ناقص و غيرقابل اتكا است.
گروهي ديگر از دانشجويان مدعي ليبراليسم كه عموما پر سر و صداتر از دانشجويان گروه اول هستند، ليبراليسم را به عنوان بهانه اي براي زيرسؤال بردن اركان اسلام، اقدامات خلاف عرف، حمله به تفكر ديني، كشف حجاب و امثالهم مطرح مي كنند. آزادي بيان هم براي اين گروه دستاويزي براي غرض ورزي است تا در پس پرده دفاع از آزادي و دموكراسي غربي، اركان اساسي دين را مورد حمله قرار دهند و بدين بهانه جمهوري اسلامي را حكومتي معرفي نمايند كه توجهي به آزادي هاي اساسي ندارد و به آن ها حق بيان عقايد و نظراتشان را نمي دهد. اما كيست كه نداند جمهوري اسلامي طرفدار سرسخت آزادي هاي مشروع است و اين مسئله بارها در كلمات گوهربار حضرت امام خميني(ره) و سخنان مقام معظم رهبري (مدظله العالي) مورد تاكيد قرار گرفته است.
2- ماركسيسم: دراين ديدگاه توجه دانشجويان به سمت عدالت اجتماعي سوق داده مي شود. در واقع دانشجوياني كه به دنبال عدالت مي گردند، ايدئولوژي ماركسيستي را انتخاب مي كنند. در نگاه اول، اكثر دانشجوياني كه تفكرات ماركسيستي را برگزيده اند، از طبقات پايين جامعه اند. اين دانشجويان بدون توجه به اين نكته كه دين مبين اسلام ارزش فراواني براي طبقات مستضعف جامعه قائل است، به سمت تفكرات ماركسيستي مي روند. در مورد دانشجويان ماركسيست، عدم آگاهي از آموزه هاي اصيل اسلامي چشم گير است. ضعف عمده اين دانشجويان، ضعف تئوريك در انديشه هاي ماركسيستي را هم شامل مي شود. برخي از آن ها هنوز درگير و دار دعواهاي ميان استالين و تروتسكي غوطه مي خورند و كمتر اطلاعي از افكار نئوماركسيسي دارند. علاوه بر اينكه ماركسيسم در زباله دان تاريخ خاك مي خورد، برخي مدعيات اصلي ماركس توسط نئوماركسيست ها رد شده است و جاي تعجب است كه چگونه دانشجوي ما به دنبال چنين تفكراتي است؟!
3. ناسيوناليسم: در اين جا منظور ما از ناسيوناليسم متفاوت از ميهن دوستي است. ميهن دوستي، نه تنها پديده اي منفي نيست بلكه مثبت و سازنده است. شكل افراطي ناسيوناليسم است كه در اين جا مدنظر مي باشد. اين افراطي گري بيش از آن كه موجبات پيشرفت را براي كشور فراهم كند به نوعي نژادپرستي زير پوستي منجر مي شود كه از بنياد با تفكر اسلامي در تضاد است. اين طرز تفكر ناشي از عدم آگاهي از قرآن كريم است چرا كه قرآن كريم انسان ها را برابر مي داند و هيچ برتري نژادي را نمي پذيرد و ارزش انسان ها را در ميزان تقواي آن ها جستجو مي كند. در يك تقسيم بندي كلي، دانشجويان ناسيوناليست به دو دسته تقسيم مي شوند: نخست ناسيوناليست هاي افراطي خواهان بازگشت به ايران پيش از اسلام. دوم ناسيوناليست هاي قومي.
دسته نخست به دنبال آنند تا ارزش هاي ايران باستان و قبل از اسلام را مبناي عمل خود قرار دهند. اين ارزش ها از دين گرفته تا نحوه حكومت را شامل مي شود. آنان ايران بدون اسلام را مي خواهند و اسلام را مانعي مي دانند كه زمينه هاي انحطاط تمدن ايراني را فراهم آورده است. اين افراد در تجمعات خياباني پس از فتنه انتخابات 1388 هم حضور داشتند كه نمونه تفكرات آن ها در شعار جمهوري ايراني نمايان گشت. به نظر مي رسد كتاب «خدمات متقابل ايران و اسلام» شهيد مطهري براي اصلاح افكار اين دسته از افراد مفيد باشد.
دسته دوم اين افراد ناسيوناليست هاي قومي هستند كه از اقوام مختلف موجود در كشورند و عملكرد آن ها كه در برخي موارد از حمايت مستقيم كشورهاي غربي برخوردار است، تنوع اقوام در كشور را به عنوان يك فرصت به تهديد تبديل مي كند. مسئله اساسي اين جا است كه دانشجوياني كه از نقاط مختلف كشور براي ادامه تحصيل به دانشگاه هاي تهران مي آيند، به نحو غيرقابل باوري به سمت ناسيوناليسم قومي سوق داده مي شوند. چنين دانشجوياني به دليل دوري از خانواده مستعد هرگونه انحرافي در افكار خود هستند و طعمه خوبي براي تجزيه طلبان محسوب مي شوند. اين دانشجويان ضمن جدايي از پيش زمينه مذهبي خود، به سمت قوميت گرايي گرايش يافته و بدين ترتيب حلقه سوم پازل دشمنان اسلام و انقلاب را پس از سكولاريزاسيون دانشگاه، تكميل مي كنند.
ج) جمع بندي
آنچه بيان شد در جهت تحليل نحوه عملكرد دشمن در جدايي دانشگاه از انقلاب اسلامي بود. به واقع سعي شد نشان داده شود كه چگونه دشمنان انقلاب اسلامي در جنگ خود عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، به تلاش براي جدايي نهاد دانشگاه و به تبع آن دانشجويان از انقلاب اسلامي مبادرت مي ورزند. در يك جمع بندي كلي، مي توان حاصل سخن را در نمودار درج شده در گزارش نشان داد:
د) نتيجه گيري
دشمن با هجوم خود به نقطه اصلي خودباوري يك ملت يعني دانشگاه و سعي در سكولاريزاسيون آن، دانشگاه را به نهادي در جهت نيات شوم خود تبديل مي كند و طبيعي است كه خروجي چنين دانشگاهي كه سكولار شده است و در بعضي مواقع مايه هاي دين ستيزي را نيز با خود دارد، دانشجويان سكولاري خواهند بود كه چه ليبرال شوند، چه ماركسيست و چه ناسيوناليست، در نهايت به سمت تحقق اهداف دشمن حركت خواهند كرد و چنين دانشگاه و دانشجويي، بي ترديد روحيه خودباوري و استقلال را از دست خواهد داد و با پذيرش الگوهاي غربي و شرقي كه در پي تسلط بر نظامي هستند كه شعار آن «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» است، به سمت قهقرا حركت خواهد كرد و يقينا چنين دانشگاهي ملت خويش را در بزنگاه هاي تاريخي تنها خواهد گذاشت و ملت اميدوار و در حال پيشرفت را به سمت ياس، شكست و عقب ماندگي سوق خواهد داد .

http://jang-narm.com/

مهم ترین مولفه ی اسلام آمریکایی

« راه مبارزه با اسلام امریکایى از پیچیدگى خاصى برخوردار است که تمامى زوایاى آن باید براى مسلمانان پابرهنه روشن گردد؛ که متأسفانه هنوز براى بسیارى از ملتهاى اسلامى مرز بین «اسلام امریکایى» و «اسلام ناب محمدى» و اسلام پابرهنگان و محرومان، و اسلام مقدس نماهاى متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بى‏درد، کاملًا مشخص نشده است. و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو فکر متضاد و رودررو وجود داشته باشد از واجبات سیاسى بسیار مهمى است..» (صحیفه امام، ج‏21 ص121)

مهم ترين مولفه ي اسلام آمريكايي

امروز بعد از گذشت  سی سال از انقلاب اسلامی ایران یکی از نقاطی که به تبیین بسیار دقیق نیازمند است و پیرامون آن هنوز نکات بسیاری نا گفته مانده است،موضوع اسلام آمریکایی در برابر اسلام ناب محمدی است.در این تقسیم بندی که امام آن را در اواخر عمر خویش و در دوران پس از دفاع مقدس به کار گرفتند دریای از حقیقت نهفته است که اگر جویندگان حقیقت به سوی آن راهنمایی می شدند می توانست در حکم یکی از بزرگترین شاخص ها قرار بگیرد و همواره پس از رحلت پیامبر انقلاب نقشی گره گشا را ایفا نماید.می توان به جرات گفت که هسته آثار امام و صحیفه ی نور پیرامون مرکز تبیین اسلام ناب محمدی می چرخد و زندگانی و انقلاب امام خمینی نمود خارجی این طرز تفکر می باشد.تبیین اسلام ناب محمدی میتواند یکی از ثقلین انقلاب در کنار بزرگترین یادگار ایشان یعنی اصل ولایت فقیه قرار بگیرد.یکی از مهم ترین نکات پیرامون اسلام ناب به تعریف امام خمینی،نقطه ی مقابل آن یعنی اسلامی است که امام از آن با عنوان اسلام آمریکایی یاد می کند.از آنجا که تعرف الاشیا  باضدادهم است و شناخت ضد چیزی بخش اعظمی از شناخت آن چیز را تشکیل می دهد،بر آن هستیم که تفسیری از اسلام آمریکایی از دیدگاه امام ارائه دهیم.

    صحابی بزرگوار پیامبر جابر بن عبدالله انصاری گوید:ما پیش پیامبر نشسته بودیم،پیامبر خطی اینگونه در برابرش رسم کرد،سپس دو خط از طرف راست و دو خط از طرف چپ کشیدند و آن گاه فرمودند:اینها راه شیطان است. سپس دستش را بر روی خط وسط نهاد و این آیه را تلاوت فرمود:بدرستی که این خط من است که مستقیم است،پس از آن پیروی کنید.(1)(2)

   این حدیث نشان دهنده ی اینست که در درجه ی اول اسلام نابی که امام از آن سخن می گوید فقط یک راه است و مشخصه ی این راه اعتدال و مستقیم بودن آن است و در ضمن راهای دیگر متعددی غیر از آن وجود دارند که این راهها متعلق به شیطان است یعنی راه خدا نیست .با توجه به این حدیث مشهود است که اسلام ناب،اسلامی است ضد تکثر گرایی معرفتی و دینی و حق بودن تمام راهها.(ان الدین عندالله الاسلام)

   این یک اشتباه است که فکر کنیم اسلام آمریکایی لفظی است  که امام فقط برای وهابیون و ضد نظام سرمایه داری به کار برده اند بلکه اسلام آمریکایی چیزی است بسیار وسیع تر.

   امام خمینی در پیامی به هنرمندان و خانواده های شهدا می فرمایند:تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده ی اسلام ناب محمدی،اسلام ائمه ی هدی،اسلام فقرای دردمند،اسلام پابرهنگان،اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها باشد.هنری پاک و زیباست که کوبنده ی سرمایه داری مدرن و کمونیسم خون آشام و نابود کننده ی  اسلام رفاه و تجمل،اسلام التقاط،اسلام سازش و فرومایگی،اسلام مرفهین بی درد،و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد.(3)

   همانگونه که مشاهده کردیم اسلام آمریکایی حقیقتی است در بر گیرنده ی هر مکتب و راهی که ضد اسلام ناب باشد و لزوما تنها برای مرفهین و سرمایه داران بی درد و ... نیست و هر نوع تفسیری از اسلام که ضد اسلام ناب از دیدگاه امام باشد ذیل اسلام آمریکایی تبیین می گردد،حتی اگر آن راه در ظاهر ضد آمریکایی و کمونیستی باشد و اگر بخواهیم با لفظی کوتاه اسلام آمریکایی را تعریف کنیم باید بگوییم:هر نوع تفسیری از اسلام که غیر از اسلام ناب باشد.برای این مورد یکی از بهترین مثالها سازمان مجاهدین خلق ایران است،این سازمان که بر مبنای تفکر التقاطی مارکسیسم و اسلام به وجود آمده بود با چهره ای اسلامی وارد مبارزات انقلاب اسلامی گردید و در نهایت با اینکه داعیه ی چپ بودن داشت در دامان آمریکا فروغلتید و از آنجا همسو با رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه نظام جمهوری اسلامی بیانیه صادر می کند و از هر فرصتی برای چنگ اندازی به صورت اسلام و انقلاب استفاده می کند.

   در واقع امام شرق و غرب را دشمنان آشکار اسلام و اسلام آمریکایی را پیاده نظام هر دوی آنهاو دشمنی دوست نما و منافق می داند:امروز استکبار شرق و غرب چون از رویارویی مستقیم با جهان اسلام عاجز مانده است،راه ترور و از میان بردن شخصیت های دینی و سیاسی را از یک طرف،و نفوذ و گسترش اسلام آمریکایی را از طرف دیگر به آزمایش گذاشته اند.(4)مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی مبدل شده اند،که از یک طرف اسلام اشرافیت،اسلام ابوسفیان،اسلام ملاهای کثیف درباری،اسلام مقدس نماهای بی شعور حوزه های علمی و دانشگاهی،اسلام ذلت و نکبت،اسلام پول و زور،اسلام فریب و سازش و اسارت،اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها،و در یک کلمه اسلام آمریکایی را ترویج می کنند،و از طرف دیگر ،سر بر آستان سرور خویش آمریکای جهانخوار می گذارند.(5)

   نکته ی مهمی که از سخنان مذکور نتیجه گرفته می شود اینست که اولین مولفه ی اسلام آمریکایی،و شاید مهم ترین آن اصل تکثرگرایی است.یعنی در حقیقت لب الالباب ساختاری این فکر و جریان تاریخی در عین واحد نبودن، یک هدف کلی را داراست که آن ضد اسلام ناب بودن است و به غیر از این هدف هیچ رشته ای آنان را به هم متصل نمی کند و در صورت عدم وجود این هدف خود اینها در مواقع لزوم دشمن یکدیگرند.

   مثال واضح این موضوع جریان انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 بود.شاید بتوان اتفاقاتی که قبل و پس از انتخابات به وجود آمد را تحت عنوان جنبش اسلام آمریکایی در عرصه ی سیاسی جمهوری اسلامی نام برد.ائتلاف گروهها و حتی جریانهای فکری گوناگون و بعضا متضاد و متناقض  که  در همان حال هم اغلب داعیه ی خط امام خمینی را داشتند {که اگر نیم نگاهی به بیانیه هایی که گروهها و افراد مختلف در حمایت از این جریان صادر می کردند می انداختیم با دنیایی از تفاوت ها و فاصله های ظاهری برخورد می کردیم:مجمع روحانیون،احزاب دوقلوی مشارکت و مجاهدین،نهضت آزادی ایران و...}،بر ضد یک جریان فکری برخاسته از خواسته های انقلابی وعدالت طلبانه ی مردم که دکتر احمدی نژاد نمود این جریان بود،می تواند بارزترین نقطه ی عطف و تشابه جریانی موسوم به جنبش سبز و اسلام آمریکایی قرار بگیرد.

   نظریه ی تکثرگرایی که در نظریه ی قبض و بسط تئوریک شریعت سروش با حفاظی پوشالی از دین ،پوشانده شده بود، در همایش سبزها و دین در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به نقطه ی اصلی و آشکار خود می رسد در آنجا که حسن محدثی می گوید: اگر جنبش سبز بخواهد بین دیندار و غیردیندار تفاوت قائل شود دیگر موفق نیست! وی در تشریح جزئیات دین سبز می‌گوید: دین سبز دینی است که دیندار و غیردینی را از یکدیگر جدا نمی‌کند و برای غیرمسلمانان همان حقوقی را قائل است که برای یک مسلمان قائل شده است.

 نظام مورد علاقه این دین کثرت‌گرایی* است و با جامعه مدرن و تحولات جهانی همسو باشد و اگر جنبش سبز بخواهد بین دیندار و غیردیندار تفاوتی قائل شود این جنبش دیگر موفق نیست.

این دین حق را برای دیندار و بی دین ملحد و مارکسیست قائل است با تکثر آزادی همخوان است .اگر جنبش سبز بخواهد بین دیندار و غیر دیندار تفرقه بیندازد موفق نمی شود.جنبش سبز جنبشی کاملا دینی است، دنبال بر اندازی نظام نیست بلکه می خواهد دین را حفظ کند.

   جنبش سبز جنبشی کاملا دینی است اما برخی افراد جنبش سبز ملحدند. این بخشی از واقعیت است. بخشی از افراد جنبش همجنس گرا هستند. کسانی که در جنبش سبز شرکت کردند روزه خوردند، کارهایی کردند که مغایر با نگاه دینی بود و آن غیر دینداران بخشی از جامعه ما هستند که قابل حذف نیست.(6)

   اما اصل سخن در اینجاست که همین تکثرگرایی در اصل و فلسفه از دیدگاه قرآن،دلیل اضمحلال و نابودی است.آنجا که خداوند در قرآن می فرماید:اگر خدایان متعدد غیر از ذات احدیت وجود می داشت،آسمان و زمین تباه شده بودند(7)

   بدیهی است که برداشت می شود که اگر اعتقاد داشته باشیم که حقیقت مطلق متکثر باشد،همانگونه که در تکثرگرایی صراط های مستقیم مفروض است،در واقع به عدم وجود حق مطلق معتقد گردیده ایم.و این متضمن این است که حتی جزمیات ذهن خود را قبول نداشته باشیم  و درست در همین جا دانسته یا نادانسته بر سر شاخه های فکری نشسته ایم و داریم با دست خودمان آن را قطع می کنیم و این خود همان دلیل نابودی جریان باطل در طول تاریخ است.و از طرف دیگر تحت فرمان افکار گوناگون و متضاد بودن نیز خود علتی برای فروپاشی است زیرا اقتضا می کند که  چند رهبر که عقاید متضادی دارند در راس قرار گیرند که این باعث می شود که جریان از درون خود نابود گردد.

   اسلام آمریکایی و اسلام ناب در ذات در تقابل با یکدیگرند و در نهایت پیروزی از آن حق خواهد بود و در این جریان تقابل که از سنت های پروردگار است و در آن تبدیل و تغییر وجود ندارد،شرک و تعدد جریان باطل، آن را نابود خواهد کرد و مستضعفان وارثان زمین خواهند شد.

   

1)انعام153

2)تفسیرالدر المنثور،جلال الدین سیوطی،ج3،ص56،ذیل آیه ی 153به نقل از جنود عقل و جهل امام خمینی در شرح عدل و جور

3)صحیفه ی امام،ج21،ص145

4)صحیفه ی نور،ج21،ص8

5)صحیفه ی امام،ج21،ص81

6)پایگاه اطلاع رسانی نوروز

7)انبیا22


 

شرحی بر صلوات شعبانیه

شرحی بر صلوات شعبانیه
حجت الاسلام و المسلمین میرباقری

این صلوات شامل برکات ماه و کارهایی که باید برای رسیدن به این برکات انجام دهیم، می باشد. با صلوات هایی شروع می شود که توجه به شئون نبی اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) می باشد .

وَ جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا ، یکی از اعمال این ماه کثرت صلوات است . باطن صلوات تعظیم در برابر نبی اکرم و ائمه اطهار و شئون ایشان است که این تعظیم طریق سجده در مقابل خدای متعال می باشد.

اللهم صل على محمد و آل محمد الفلك الجارية في اللجج الغامرة يأمن من ركبها و يغرق من تركها

ـ انسان سالک می بایست در این دنیا حالت غریق داشته باشد که در روایات هم تأکید شده است در غیر اینصورت انسان مبتلای به شرک می شود. حالت غریق یعنی کسی که در اوج نیاز همه اسباب از کار افتاده است واز همه تکیه گاه ها منقطع گردیده است. این توجه مقدمه درک حضور خداوند و رسیدن به مقام اخلاص است :

ـفَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون (العنكبوت:65)

ـ در توحید صدوق نقل شده که فردی نزد حضرت آمد و گفت من از بحثها متکلمان در مورد خدا خسته شده ام خدا را به گونه ایی توصیف کن که بفهمم ؛ حضرت او را به یک تجربه شخصی اش در زندگی حین غرق شدن در کشتی ارجاع دادند ، که آنکسی که حین غرق و انقطاع اسباب به او توسل جستی او همان خداست.

ـ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَتَأَلَّهُ إِلَيْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ كُلُّ مَخْلُوقٍ عِنْدَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ مِنْ كُلِّ مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ تَقَطُّعِ الْأَسْبَابِ مِنْ جَمِيعِ مَا سِوَاه..( توحید صدوق)

انسان تا مضطر نشود و حالت غریق پیدا نکند ، متکی به خدا نمی شود و تا متکی نشود در سلوک خود به نتیجه نمی رسد. یعنی حتی به ریاضات خود به عقل خود و عبادات خود نبایدتکیه کند .وقتی این حالت در انسان شکل گرفت کشتی نجات او اهل بیت ع خواهند بود. شرط نجات ، رسیدن به حالت غریق است چراکه تا احساس نیاز نکند و خود را مستغنی بداند این دستگیری اتفاق نمی افتد . عبور از همه فتنه ها و ابتلائات نیز با تکیه براین تکیه گاه ممکن است واین مخصوص امت مانیست همه امم در فتنه ها با صلوات عبور می کردند.

مثل اهل بیتی کمثل سفینه النوح من رکبها نجی و من ترکها غرق  ؛

اللهم صل على محمد و آل محمد الكهف الحصين و غياث المضطر المستكين و ملجإ الهاربين و عصمة المعتصمين

ـ وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْف (الكهف:(16 انسان وقتی از بت ها کناره گرفت و احساس غربت به او دست داد و جز خدارا نخواست به کهف حصین پناه می آورد.

ـ اینکه سرحضرت سیدالشهدا(ع) بر سر نیزه این آیه را می خواندند: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا (الكهف:9) اشاره به این حقیقت دارد که واقعاً اصحاب کهف آیات عجیب خداوند نبوده اند بلکه اصحاب سیدالشهدا آیات عجیب بوده اند که که در این فتنه به کهف حصین یعنی سیدالشهدا پناه آورده اند.

ـ غیاث المضطر المستکین : غوثی که خداوند برای دستگیری مضطرین قرارداده است ائمه معصومین (ع) هستند. این اضطرار و اعتزال از مراحل متکامل سیرو سلوک  معنوی انسان مومن است که ترکیبی از خوف و عجز است. این حالت را باید در همه احوال زندگی داشته باشیم چرا که حقیقتا فقیر هستیم . کسی که ملتفت به این فقر مستمر خودش نیست دنبال پناهگاهی هم نیست.

ـ ملجاء الهاربین : اگر برای انسان هرب حاصل شد از شیطان و اهوای نفس خود به این ملجاء می رسد.

ـ عصمه المعتصمین : انسان باید درهمه امور خود اهل اعتصام و توکل باشد حتی در خودسازی و سلوک خود.

ـ بنابراین مشکل ما در این است که به حالت اضطرار و هارب و مستکین و معتصمین نرسیده ایم که اگر برسیم معصومین(ع) را به عنوان کهف و غیاث و ملجاء و عصمت خواهیم یافت.

این صلواتها مقدمه این نکته پایانی صلوات ها است:

هذا شهرُ نبیک سیدُ رسلک شعبان الذی حففته بالرحمه و الرضوان الذی کان رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایامه بخوعاً لک  فی اکرامه و اعزامه الی محل حمامه

ـ باطن این ماه از شئون نبی اکرم (ص) و شفاعت ایشان است.

ـ خداوند این ماه را محفوف به رحمت و رضوان خودش قرار داده و اگر انسان اهل سیر در این ماه شد پایانش رضوان الهی است.

ـ رضوان : مقامی فوق همه مقامات بهشت است  وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر(التوبة:72)

ـ این مقام رضوان هم بدون شفاعت و دستگیری اهل بیت(ع) بدست نمی آید « بکم یسلک الی الرضوان »

ما باید چکار کنیم تا به رحمت و رضوان این ماه برسیم؟

اللهم فاعنا علی الاستنان بسنته فیه و نیل شفاعت لدیه

ـ ما باید تمسک کنیم به سنت حضرت و مُستَن به این سنت بشویم که در سایه این تمسک به شفاعت حضرت برسیم.

ـ این استنان به سنت باعث می شود که خود را در معرض رحمت این ماه قرار دهیم، شیخ علی صفائی: اینهایی که هندوانه پرت می کنند وقتی پرت می کنند که حواست باشه وگرنه اگر توجه تو به سمت دیگری است نمی اندازند اگر بیاندازند هم میوه ضایع می شود و هم تو آلوده می شوی. در لحظه توجه انسان می تواند نعمت را جذب کند. درک شفاعت نبی اکرم(ص) و رحمت و رضوان خدای متعال که با صلوات وصیام در این ماه تنزل پیدا می کند متوقف بر این استنان به سنت است.

این چه شفاعتی است؟

اللهم اجعله لی شفیعاً مشفعا

شفیعی است که شفاعتش مقبول است.

وطریقاً الیک مهیئا و اجعلنی له مُتبعا حتی القاک یوم القیامت راضیاً و عن ذنوبی قاضیاً قد اوجبت لی منک رحمتاً و الرضوان

طریق و واسطه همه عالم نبی اکرم (ص) است.

ـ تبعیت لازمه این سیر و سلوک است.

ـیوم القیامه راضیاً: اشاره به همان مقام رضوان است.

ـعن ذنوبی قاضیاًو.. : مقام شفاعت حضرت که به وسیله ان به رحمت و رضوانی که محفوف به این ماه است می رسیم.

و انزلتنی دار القرار و محل الاخیار

اخیار دسته ای هستند که به صورت مستقیم برخوردار از نور حضرات هستند ؛ انتم نور الاخیار

باقی مانده ازشعبان چه کنیم؟

1- سفارش شده (از امام رضا(ع) در مفاتیح) : صلوات و قرائت قرآن ؛ چرا که تا لحظه آخر امکان ورود به ضیافت شعبان وجود دارد. مانند کسی که از عمرش استفاده نکرده که در روایت آمده مابقی عمر سرمایه ایست که ارزش آن نامعلوم است.

2- اخبات و انکسار: انسان اگر با عبادتهای خودش به عُجب برسد عبادتهایش حبس می شوند؛َ« لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْب» (صحیفه سجادیه) و اگر با گناهش به مرحله تقصیر و ندامت برسد، خداوند گناهش را تبدیل به حسنه می کند. این سرمایه بزرگی برای انسان است.

ـ کسانیکه اهل سلوک حقیقی هستند این حالت قصور و تقصیر را تؤام با همه تلاشهایشان دارند « وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ» (المؤمنون:60) ( ماآتوا: نهایت سعی خود را کرده اند. وجله: هرسناک) .

« وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً (8) إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً (9) إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً (10)»  در عین تلاش خود خوف دارند.

ـ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ:  قَالَ أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ- اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ- قَالَ قُلْتُ أَمَّا الْمُعَارُونَ فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ الرَّجُلَ يُعَارُ الدِّينَ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْهُ فَمَا مَعْنَى لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ فَقَالَ كُلُّ عَمَلٍ تُرِيدُ بِهِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَكُنْ فِيهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِكَ فَإِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ مُقَصِّرُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل.

( الكافي، باب الاعتراف بالتقصير) .( معارین : ایمانشان عاریه است و از آنها گرفته می شود.)

ـ شیخ علی صفائی: بچه اگر ظرف را بشورد و بعد سرش را بالابگیرد معجب باشد و پیش شما بیاید شما تحویلش نمی گیرید اما اگر ظرف را شکست و خجالت کشید و شرمنده شد شما دلداری اش می دهید و می گویید: فدای سرت و نوازشش می کنید.

ـ اگر گناه انسان او را به انکسار برساند بهتر است از اینکه عبادتش به عجب برساند.

ـ روایت : اگر مومنین به خاطر ترک گناه معجب نمی شدند خداوند باب گناه را در زندگی آنان سد می کرد و نمی گذاشت شیطان وارد زندگی آنان شود.

ـ در دعای وداع رمضان : « فَأْجُرْنَا عَلَى مَا أَصَابَنَا فِيهِ مِنَ التَّفْرِيطِ أَجْراً نَسْتَدْرِكُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِيه » (الصحيفة السجادية) به خاطر این مصیبتی که این ماه را از دست دادیم به ما اجری بده که همه فضیلت های از دست رفته را جبران کند. یعنی اگر انسان حالت مصیبت زده داشته باشد امید اینکه خداوند همه فضیلتهای ازدست رفته در عمل را به او بدهد وجود دارد.

ـ همه اعمال ما در بارگاه الهی چیزی نیست ؛ خدا اگر بخواهد با آن اعمال عنایت کند بدون آن هم می تواند عنایت کند چون بود و نبود این اعمال یکی است.

ـ قال ابو جعفر عليه السّلام: قال موسى يا ربّ اىّ عبادك ابغض اليك، قال جيفة باللّيل، بطال بالنّهار.